"رویاهایی در مشت"

فقط می نویسم...

"رویاهایی در مشت"

فقط می نویسم...

من عاشق نیستم!

سه شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۳ ب.ظ

دیگه بسه، کافیه! نه اینکه همه چیز حل باشه ها ، نه. اما خب نق و نوق زدن کافیه، یه چیزایی باید توی قلبم بمونه، یه حسایی یه دردایی باید برای خود آدم کنج دلش بمونه...غما برا من خوبیا براتو، اصلا هرچی آرزوی خوبه مال تو، هرچی دعای خیره مال تو، هرچی غصه داری ، زخم داری، گله داری مال من... دیگه تمام :) و اما برسیم به این روزها، هی از هرطرف برام پالس مثبت میاد، علی میگفت که حتما خیلی خوبی و من تو دلم میخندیدم که نه فقط ظاهرم غلط اندازه، داره نامزد میکنه گرچه بنظرم دختزه به دردش نمیخوره اما خب خودش میخواد، نه اینکه دخاره بد باشه ها، نه ، اما به قولی هم کف هم نیستن! به هرحال من فقط میتونم آرزوی خوشبختی بکنم براشون :) دکتر جان چندروز پیش کلی حرف زد و کلی انرژی داد بهم اصلا این مرد آفریده شده برای تشویق دانشجوهای خسته :))) ینی 30 ثانیه هم فرصت داشته باشه سر پله ها ببینیش بازم یه جمله طلایی میگه بهت که مصمم بشی واسه رسیدن به هدفات، خیلی درس خون نیستم اما خب برای کنار اومدن با بعضی جیزا انقدر سرمو شلوغ کردم که... آدما خوبن مگر اینکه خلافش ثابت بشه؟ شما اینو باور دارین؟ من باور دارم و همین هم باعث شد که همیشه بیشتر آدمهای اطرافم رو دوست داشته باشم، اما این دوست داشتن های برای خیلی ها قابل درک نیست، همه فکر میکنن یا عشقه یا دروغ، اما من واقعا خیلی ها رو دوست دارم بدون منظور خاصی، نمیدونم من دارم اشتباه میکنم یا اونا...

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • سه شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۳ ب.ظ
  • خورشید :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی