"رویاهایی در مشت"

فقط می نویسم...

"رویاهایی در مشت"

فقط می نویسم...

تاسوعا

جمعه, ۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۲۷ ب.ظ

تاسوعاس، جمعه اس، هوا خوبه، فکروخیال هم که فراوونه... خدایا عاقبت همه رو بخیر کن... بعضی چیزا رو آدم میتونه حس کنه، مثلا من میتونم حس کنم که یه جایی یه نفر داره به من فکر میکنه و ته فکراش میگه، لعنتی تو که رفتی پس چرا از دل و ذهنم نمیری، جم کن برو دیگه داری دروونه ام میکنی، واقعا ای کاش دست خوده آدم بود که وقتی داری میری همه ی یاد و خاطراتتم با خودت ببری اما حیف، فقط میتونم برای الف ح دعا کنم که خودش از پس  این خونه تکونی بربیاد... شاید من زیادی منطقی ام ... شاید اون زیادی عاطفی... به هرحال از این مطمئنم که خدا باید کمک کنه، فقط همین. التماس دعا

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • جمعه, ۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۲۷ ب.ظ
  • خورشید :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی