"رویاهایی در مشت"

فقط می نویسم...

"رویاهایی در مشت"

فقط می نویسم...

جوونم، سر زنده و رویا پرداز، یه روزایی میرم دانشگاه و یه روزای دیگه ای میرم بیمارستان، اتاق عمل...یه زمانی اتاق عمل رویام بود اما حالا یه چیزایی عوض شده، به این رویا رسیدم و قراره به بقیه اش برسم، البته قراره تلاش کنم برای رسیدن بهش و خواهم رسید، بله، خواهم رسید ^___^شما هم برسید، اصلا همه باید به رویاهامون برسیم :)